شاید روزی برسد که نه دیگر تو اسم من را بر یاد داری، نه من وقتی که اسمت را میشنوم لبخند میزنم. با این حال، نگهداشتن حرفهایم را در قلب پشمکی کوچکم سخت دانستم و میخواستم جایی که کسی هویتم را نداند خالیش کنم. باعث افتخاره که شما نوشتههای من رو میخونید؛ اونها واقعا چیز خاصی نیستند؛ تنها میخواهم اجازه دهم برای یک بار قلبم صحبت کند و مغزم گوش بدهد.
Just trust me, you'll be fine.
هایلایتهای وبلاگ موسیقی هستند.